Thursday, January 29, 2004

همینجوری

یک) وقتی مامان آدم یه چیز برقی پیدا می کنه و نصفه شب فرو می کنه تو پریز تلفن که آدم بره بخوابه،(اگه نفهمیدین واسه این که تلفن و در نتیجه ش اینترنت قطع شه!) چه راهی برای آدم باقی می مونه جز این که صبح که مامانش رفته خرید بره پریز بالای سرمامانش رو باز کنه و دو تا تکه پلاستیک ظریف بذاره توش که انتهای دو شاخه با پریز تماس پیدا نکنه!


دو) الان مامانم با خیال راحت خوابیده فکر می کنه خط من قطعه! یکم وجدانم درد می کنه ولی خوب مثل اینکه گاهی مامانها دوست دارن از آدم دروغ بشنون! خوب خوابم نمی بره چی کار کنم!


سه) امروز رفتم مجمع سمپاد کرج و با اقتدار سه دختر که دوتاشون 79 ای بودن رو چپوندیم جزو 7 نفر هیئت امنا! به این می گن اقتدار. ولی سوژه این نبود فقط. یکی از شهدا که نمی گم کدومشون، خواستگار یکی از 79 ای هاست یعنی هم کلاسهای من تو مدرسه. بعد که شب شد من هی رفتم به پسر خالم که تو شهداست گفتم بیا بریم کرج من بودم و اون و دوتا از دوستام. هی گفت واستین می آم. انقدر حرف زد که رفتیم بهش گفتیم خودمون می ریم. آسانسور تا اومد بالا و تا خواستیم بریم توش، اون پسره که خواستگاره دوستمه ما رو شناخت. البته دوستم پیش ما نبود نیومده بود اصلا. بدو بدو اومد گفت می رین کرج. گفتیم آره. گفت وسیله دارین گفتیم نه. با مترو می ریم. گفت ماشین من خالیه! من می رسونمتون. ما هم از خدا خواسته حال رفتن از آفریقا تا ایستگاه میر داماد رو نداشتیم. گفتیم زحمت می شه. گفت نه بیاین. جالب اینجاست که 50 تا دختر واستاده بودن منتظر ماشین! ما سه تا سوار شدیم و دوتا دیگه هم پریدن گفتن جا دارین ما هم بیایم.اونها از ما کوچیکتر بودن. می خواستیم راه بیفتیم که پسرخاله م حرفاش تموم شده بود اومده بود دنبال ما که تنها نریم مترو! ولی خوب تو ماشین واسه اون جا نبود. ما هم رومون نشد پیاده شیم! آقاهه ما رو رسوند کرج. همچین هم می روند طفلی که ما تصمیم گرفتیم تا رسیدیم کرج زنگ بزنیم به اون دوستمون از خواستگارش تعریف کنیم. اون دو تا بچه فسقلی هم که جلو نشسته بودن داشتن عملیات بنداز انجام می دادن! ما که واسه دوستمون غیرتی شده بودیم! خلاصه آقاهه دونه دونه ما رو رسوند دم خونه هامون!
دوساعت بعدش پسر خاله م زنگ زد لجش در اومده بود تنها با مترو اومده بود طفلکی تازه هم رسیده بود. کلی عصبانی بود! ولی عصبانیتش خیلی خنده دار بود انصافا!
خوب فعلا چهار نداره! تا بعد...

No comments:

Template Design | elnaz.sadr@yahoo.com