امروز کشوی تختم رو مرتب می کردم. کلی یادگار دوران نوجوونی پیدا شد. چند تا نوشته هم بود که من نوشته بودم و اونجا قایم کرده بودم. لابد واسه اینکه کسی نخونه. یکیش اینه:
"بسم ا... نور، بسم ا... نور النّور، بسم ا... نورٌ علی نور، بسم الله الّذی هو مدبر الأمور.
پروردگارا، نعمت های پی در پی تو مرا از انجام وظیفه شکرگزاری غافل کرده و فیضان دریای فضل و کرامتت مرا از حمد و ستایش عاجز گردانیده، و عطای پیوسته ات مرا از ذکر محامد اوصاف جمالت باز داشته و مرهمت های متوالیت، مرا از نشر و بیان نیکویی هایت ناتون ساخته.
الهی چگونه شکر گویم انبوه نعماتی را که بر من ارزانی داشتی، و چگونه پاسخ گویم توان و هوشیاری که بر من عطا کردی؟
پروردگار مهربانم! امشب محتاج نور هدایت تو به درگاهت پناه آورده ام، که اگر تو راهنما نباشی، راهها تنگ و دشوار است، و اگر تو هدایت کنی، چقدر راه حق واضح و هویدا است.
بار خدایا! تو را میانجی جهل و نادانی ام و فضل وجودت گزیدم، و از میان آنچه هست، دست عنایتگر تو را برگزیدم تا جسم شکننده ام را به شاهراههای سعادت رهنمون شود و دستان ناتوانم را قدرتی دوباره بخشد برای چرخاندن محورهای سازندگی میهنم که نسیم های نوازشگر خلقتت مرا بر خاکی نشانده است که سجده گاه افلاک است و موطن دلهای عاشق.
شنوای آوای من! خانه بی تاب دلم را دور از سیل فتنه هایِ بنیان کنِ دنیای امروز بنا ساز و مرا به انجام وظایفی که بواسطه استعدادهایم بر من واجبند، نائل گردان.
الهی! بلند پرده زیبای گذشتت را از چشمان خسته ام دریغ مکن. و در این شب عزیز بر من توانی دوباره بخش تا این شب به یاد ماندنی سرآغازی باشد بر زندگانی جدیدم که یاد تو در لحظه لحظه اش درخششی الماس گونه خواهد داشت.
ای خدایی که گره ناگواریهای عالم به دست تو گشایش می یابد، من امشب خود را در معرض نسیم لطف و عنایتت در آورده و تقاضای باران وجود و رحمتت می نمایم، تا کوله بار امید خویش را در سایه سار درخت توکل تو بر زمین بگذارم. تا تو از خنکای نسیم کفایتت در تابش طاقت سوز نیازها بر من بنوشانی.
پروردگارا! مرا آنچنان یقینی بخش که پرده های ظلمانی چشم دلم پاره پاره گردد. به رحمت جاودانه ات ای مهربانترین مهربانان.
76/26/1"
Sunday, February 22, 2004
Subscribe to:
Post Comments (Atom)
No comments:
Post a Comment