برگزيده بودن يک مفهوم دينی است و معنايش اين است که شخص بیآنکه لياقتی ابراز کردهباشد بهحکم قدرتی فوق طبيعی و بهخواست آزادانه، يا حتی بلهوسانه خداوند، انتخاب میشود تا مقامی ويژه و بالاتر از ديگران بيابد. تنها چنين باوری بود که مقدسين را قادر میساخت تاب تحمل سنگدلانهترين آزارها را داشتهباشند. مفاهيم دينی در ابتذال زندگی ما به طنز شباهت پيدا میکنند. هرکدام از ما کموبيش رنج میبريم از اينکه زندگی ما تا اين اندازه معمولی است. ما میخواهيم از همانند ديگران بودن بگريزيم و خود را به درجه عالیتری ارتقاء بدهيم. هريک از ما با شدت و ضعف متفاوت به اين وهم دچار شدهايم که لايق اين ارتقاء هستيم، که از پيش تعيين و برگزيده شدهايم.مثلاً احساس برگزيدهبودن جزئی از هر رابطه عاشقانه است. چنانکه در تعريف هم، عشق هديهای است که به ما ارزانی میشود، بیآنکه برايش لياقتی نشان داده باشيم. دوستداشته شدن بدون دليل، حتی خود دليلی تلقی میشود بر خالص بودن عشق. اگر زنی به من بگويد دوستت دارم چون باهوش هستی، شريف هستی، برای من هديه میخری، به زنهای ديگر نظر نداری، ظرف میشويی، آنوقت من مأيوس میشوم. چنين عشقی انگار میخواهد چيزی را بهچنگ بياورد.چقدر زيباتر است اگر انسان درعوض بشنود: «من ديوانه توام، هرچند که تو نهفقط باهوش و درستکار نيستی، بلکه يک دروغگوی خودخواه و عوضی هم هستی». شايد انسان احساس برگزيدهبودن را نخستينبار در نوزادی تجربه میکند، وقتیکه از مهر مادرانه، بیآنکه خود را لايق آن نشان داده باشد بهرهمند میشود و باز آن را بيشتر و بيشتر طلب میکند. وارد مدرسه شدن میبايست انسان را از اين توهم برهاند و برايش معلوم کند که در زندگی بايد برای هر چيزی بهايی پرداخت. اما معمولاً ديگر آن موقع خيلی دير است. شما حتماً آن دختر دهساله را ديدهايد که برای اينکه دوستانش را به حرفشنوی از خود وادار سازد، موقعی که ديگر از عهده قانعکردن آنها برنمیآيد، ناگهان رک و راست و با غروری غيرقابل توضيح میگويد: «چون من میگم» يا «چون من اينجور میخوام». او خود را برگزيده احساس می کند. اما روزی خواهد رسيد که او يک بار ديگر بگويد «چون من اينجور میخوام» تا تمام کسانی که حرفش را میشنوند از خنده رودهبر شوند.پس انسانی که میخواهد خود را برگزيده احساس کند، چکار بايد بکند تا ثابت شود که او واقعاً برگزيده است، تا هم خودش و هم بقيه باور کنند که او مانند هرکس ديگر نيست؟ فرارسيدن عصری جديد، که اساس آن اختراع عکاسی است، با تمام ستارهها، رقاصها و آدمهای مشهور که همه تصوير عظيم آنها را از دور بر روی پرده میبينند و میستايند اما هيچکس به آنها دسترسی ندارد، اين امکان را فراهم میکند: شخصی که خود را برگزيده احساس میکند، با چسباندن خود به افراد سرشناس بهگونهای علنی و نمايشی، سعی میکند نشاندهد که به سطح ديگری تعلق دارد و از تمام افراد معمولی، يعنی همسايهها، همکارها و همه کسانی که او بهناچار زندگيش را با آنها قسمت کردهاست، فاصله میگيرد. بهاين ترتيب، افراد سرشناس به چيزی شبيه تأسيسات عمومی از قبيل توالتهای عمومی، ادارات خدمات اجتماعی، ادارات بيمه و بيمارستانهای روانی تبديل شدهاند، با اين فرق که آنها فقط بهشرطی قابل استفاده هستند که دور از دسترس باقی بمانند. وقتی کسی میخواهد برگزيدهبودن خود را با نشان دادن ارتباط شخصيش با يک فرد مشهور ثابت کند، خود را در معرض اين خطر هم قرار می دهد عذرش خواسته شود. پذيرفته نشدن از اين دست در اصطلاح دينی هبوط ناميده میشود
آهستگي – ميلان کوندرا
آهستگي – ميلان کوندرا
No comments:
Post a Comment