این روزها اتفاقات جالبی خونه ما افتاده. البته افتاده بود، حالا کاملتر شده. پدر و مادر من الان یکساله که از یه چشمه بالای یه کوه توی جاده چالوس می رن آب میارن!
یعنی سه تا دبه 20 لیتری دوروز در میون پر می کنن میارن خونه. بعد از کتری گرفته تا آب یخچال از این دبه ها پر می شه.
اونجا توی ده کندر یه جایی توی یکی از دره ها، یه خانمه توی خونه ش نون می پخت. مرغ هم داشت فکر کنم. تخم مرغ و نان خانه هم از اونجا تامین می شد. تا همین چند روز پیش.
از یه چوپونه هم شیر می خریدن، ماست و پنیر و کره و خامه هم مامانم درست می کرد!
یه اجاق هم توی حیاط خونه داشتیم که غذا رو اون درست می کردن معمولا، غدای آتیشی!
یه آقای افغانی یه تنور برامون توی حیاط درست کرد، ازونا که می شه توش قایم شد، حالا چند روزه نون منزل هم روی اون تنور تهیه می شه!
برای مادربزرگ و عمو و خاله هم این نکات جالبه، خلاصه هر روز که می ریم خونه ملّت تو حیاط دارن نون درست می کنن!
دیشب خواب دیدم مرغ و گوسفند هم تو حیاط نگه می داریم. از خواب پریدم تا صبح خوابم نبرد!!!!!!!!!!!!!!!
Tuesday, May 11, 2004
Subscribe to:
Post Comments (Atom)
No comments:
Post a Comment