Monday, October 03, 2011

تنها تنها رقصیدم

خانه سرد است. خالی است. تاریک است. از پنجره ها دیگر لامپ بزرگ درون خانه دیده نمی شود. اجاق خاموش است. از دودکش خانه هم دیگر دودی بیرون نمی آید.
دیروز رفتی و با خود تمام گرما و تمام روشنی ها را بردی و من دیشب چقدر سردم بود. زیر سه پتو, زیر سه پتوی خیس, تا صبح لرزیدم.
من تنهام. تنها شدم. ساده تر از آنچه می پنداشتم پیش آمد.

Template Design | elnaz.sadr@yahoo.com