Saturday, October 29, 2005

به آفتاب سلامی دوباره خواهم کرد

Sunday, October 23, 2005

کی میتونه ادعا کنه که این کوری همیشه چیز بدیه، هوم؟!



Saturday, October 22, 2005

بزرگ شدن یعنی همین؟!
....
اون دور و وَر بچه ها بازی می کنن
رهگذرا میگذرن آروم
پرنده ها می پَرَن
از این درخت
به اون درخت،
اُ شما همون جا می مونین رو نیمکت
و می دونین،
می دونین که دیگه
بازی بی بازی مث اون بچه ها،
می دونین که دیگه
هیچ وقتِ خدا
نخواهین رفت پی ِ کارتون آروم، مث این رهگذرا،
که دیگه هیچ وقت ِ خدا نخواهین پرید سرخوش
مث ِ این پرنده ها
....

Sunday, October 09, 2005


بیراهه رفته بودم
آن شب
دستم را گرفته بود و می کشید
زین بعد همه عمرم را
بیراهه خواهم رفت
*حسین پناهی - مجموعه شعر ستاره

Saturday, October 08, 2005

یار با ماست چه حاجت که زیادت طلبیم

Sunday, October 02, 2005


تموم شد بالاخره این تابستون لعنتی. خسته شدم. دلم زمستون میخواد.
دلم میخواد انقدر سرد شه که انگشتام سرخ شه باز. باز یه کم ورم کنه از سرما.
دلم درختهایی میخواد با شاخه های لخت و تیز.
دلم برف میخواد.
دلم میخواد آدمهایی رو ببینم که از سرما توی کتشون قایم شدن و فقط میشه چشماشون رو دید.
دلم باغچه خالی میخواد.
دلم میخواد انقدر برف بیاد که دیگه تو خیابون هیچ گربه ای دیده نشه. بدم میاد ازشون. نگاشون که میکنم یاد تو می افتم.
دلم باز میخواد برم توی اون پارک درندشت پر از برف و تنهایی کلی بدوم تو برفها. دلم باز زمستون میخواد.
پس کی سرد میشه این هوا؟!

Template Design | elnaz.sadr@yahoo.com