Friday, July 29, 2005

آن قدر دوری که فاصله مون شده به بزرگی یک سلام؛ که دستم می لرزه برای نوشتنش و زبونم انگار تکونی نمیخوره برای گفتنش.
و شاید فقط خود تو بتونی حدس بزنی که نگفتن و ننوشتنش چقدر برام سخته.
چیزی از درونم میجوشه که بگه سلام و حتی مهلت جواب دادن به لبهات نده...افسوس...افسوس...

Tuesday, July 26, 2005

...و من به یک بوسه، از خواب هزاران بوسه تو برخاستم...

Monday, July 25, 2005

...تمام آنها که به ایشان دل می بازم، غنی میِ شوند و طردم می کنند...

Tuesday, July 12, 2005

دریغا شیر آهن کوه مردا که تو بودی...

Template Design | elnaz.sadr@yahoo.com